زدرد باور نقش برآبم کشیدم برسر آیینه فریاد
کشیدم صورت آیینه دستی زدودم گردو خاک صورت ازاو
شکسته آیینه یا من شکستم در آن چهره که در آیینه افتاد
سراب روزگار رفته ازدست به چشمم سایه خاکستری شد
نبود از صورت رویایی من میان خاطراتش نیز در یاد
به یادآن من من گریه کردم منی که از سفر هرگز نیامد
منی که درشمار روزها مرد میان روزهای رفته برباد
نوازش کردمش با مهربانی که شاید صورتی دیگر نماید
به رغم نازها طنازتر شدچروک دیگری درچهره ام زاد
نشستم گریه کردم ازبرای کسی که از دل آیینه رو شد
برای پشت پرنقش پلی که پر است از نقشهای مهر مازاد
زمزمه های تنهایی دکتر طریقی...
برچسب : نویسنده : fghtarighi1 بازدید : 270